از دیوانه ای پرسیدند : چه کسی را بیشتر دوست داری ؟
دیوانه خندید و گفت : ”عشقم” را…
گفتند : عشقت کیست؟
گفت:عشقی ندارم!
خندیدند و گفتند : برای عشقت حاضری چه کارهاکنی؟
گفت : مانند عاقلان نمیشوم ، نامردی نمیکنم ، خیانت نمیکنم ، دور نمیزنم ،
وعدهسرخرمن نمیدهم ، دروغ نمیگویم و دوستش خواهم داشت ، تنهایش نمیگذارم ،
میپرستمش ، بی وفایی نمیکنم با او مهربان خواهم بود ، برایش
فداکاری خواهم کر د،ناراحت و نگرانش نمیکنم ، غمخوارش میشوم…
گفتند: ولی اگر تنهایت گذاشت ، اگر دوستت نداشت ، اگر نامردی کرد ، اگربی وفابود ،
اگر ترکت کرد چه…؟
اشک بر چشمانش حلقه زد و گفت : اگر اینگونه نبود که من “دیوانه” نمیشدم…
میــــدونید چه حسی داره رسیدن به ((عشــــــــق)) که قبلا آرزو داشتین ومدامــــ زمزمه وجودتونـ بود،بارها تو ذهنتون درکنار هم بودن رو تکرار کردین شاید روزی ده بار ولی اصلا خسته کنندهـ نبوده براتونـــــــ,وکلی هم با تصورش عشقـ کردیـن.