شراب خواستم... گفت : ممنوع است
آغوش خواستم... گفت : ممنوع است
بوسه خواستم...... گفت : ممنوع است
نگاه خواستم... گفت: ممنوع است
نفس خواستم... گفت : ممنوع است
حالا از پس آن همه سال دیکتاتوری ...
عاشقانه ، با یک بطری پر از گلاب ،
آمده بر سر خاکم و به آغوش می کشد
با هر چه بوسه ، سنگ سرد مزارم را
و چه ناسزاوار...... عکسی را که
بر مزارم به یادگار مانده ، نگاه می کند
و در حسرت نفس های از دست رفته ،
به آرامی اشک می ریزد.
من عاشِقِ |دخترونگی| هامم
عـاشـــق ایـــن دنیـــای صــورتیـــم ...
عـاشـــق دغــدغــــــــه های دخـــترونـم ...
سـت کــردن تــاپ و دامنـــام ...
گشـــتن تو صــد تا مـــغازه و خـــرید کـــردن از همـــون اولـــی ...
جــــیغ های بنـــفش از تـــه دلـــ تو تـــرن شـــهربازی ...
چیـــدن لاک های رنــگو وارنـــگم ...
بـــهم ریختـــنشون ...چـــیدنشـــون ... و بـــاز دوبـــاره ...
دورهـــمی هـــام با دخـــترای فـــامیل
پچ پچ های در گوشـــیمونو یـــهو بلـــندبلـــند خندیدنــامون ...
حـــرفای دخـــترونه و فحشـــای پاستوریزه نثـــآر مخـــاطب خــآص کـــردن ...
کلکســـیون ســـاختن از رژ لبـــای رنـــگـارنگم ...
ســـر گـــذاشتن رو شـــونه ی دوســـتمو های های گـــریه کـــردن ...
لـــوس شـــدنام واســـه بابایـــی ...
قهـــر کــــردنام با |مامان خانـــــوم| ..
گـــریه هـــای از تـــه دلــــم مــــوقع آهنگ گـــوش کـــردن یا رمـــان خوندن ...
دفـــاع هـــای با چنـــگ و دنـــدونم از معـــصومیت و تنهاییـــام ...
بوسیدن عشقــم یواشکی..اون نگاه خشن وباغیرتــم .
گریه های یواشکیــم...انتظارای الکــی..
دلخوشیای الکیــم...لجبازی کردنام...
بهونه های بیخــودیم...شیطنتــــام..
حرص دادنام... دوستـــ داشتنـــم..
مـــن دخــــترونگی هــامو با هیـــچی عـــوض نمیکــــنم ...
نـــه با تمـــاشای فـــوتبال از تـــو ورزشــــگاه ...
نـــه بـــا آزاد بـــودنو گـــشت زدنـــای نصــــفـــِ شبـــآ ...
نـــه بـــا بــی دغدغه سیگـــار کشـــیدن تـــو پیــــاده رو های شـــهرم
نـــه بـــا ... هـــیچیه هــــیچی ...
دنیــــای دخــــترونمو فــــقـط یـــه دخــــتر مــــیتونه لـــمسش کـــنه ...
گاهی لازم است در لا به لای زندگی ات بگردی...
و بعضی از تاریخ ها را بیرون بکشی...
قاب کنی بر دیوار قلبت...
تا حماقت هایت را فراموش نکنی...
تا یادت نرود کجای زندگی زخم خوردی و ادامه دادی...
کجای زندگی قلبت را شکستند...
کجای زندگی باختی...
در کافه...
کنج دیوار...
روبه روی هم...
و چه خوب که قهوه ها را نخوردیم...
حر فهایمان به اندازه کافی تلخ بود...
باز هم آمد محرم تا لباس عاشقی را تن کنیم
تاکه بازم در پس وپیش خیابان باخیالش سر کنیم
بازهم آمدمحرم تا برای عشقمان غوغا کنیم
تا برای آن شهیدان خدایی ما عذاداری کنیم.
التماس دعا
ایمان و وفا سایه ی بالای تو بود
ایثار علی نقش به سیمای تو بود
گر لب نزدی به اب دریا عباس
دریای ادب میان لبهای تو بود.
حسین ، کشته دیروز و رهبر روز است
قیام اوست ، که پیوسته نهضت آموز است
تمام زندگی او ، عقیده بود و جهاد
اگر چه مدت جنگ حسین ، یک روز است.
شاهکار امام علی(ع) به سوال علم بهتر است یا ثروت؟
جمعیت زیادی دور حضرت علی(ع) حلقه زده بودند. مردی وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید:
- یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟
علی(ع) در پاسخ گفت: علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.
در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همانطور که ایستاده بود بلافاصله پرسید:
- اباالحسن! سؤالی دارم، میتوانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت: بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید: علم بهتر است یا ثروت؟
علی فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ میکند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.
نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همانجا که ایستاده بود نشست.
در
همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد، و امام در
پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی
برای ثروتمند دشمنان بسیار!
هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که
چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش مینشست، عصای خود
را جلو گذاشت و پرسید:
- یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟
حضرت علی در
پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم
میشود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده
میشود.
نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار
ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار
کرد. حضرت علی در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار
و ثروتمند را بخیل میدانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد
میکنند.
با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه
کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم میخواهد بداند که علم بهتر
است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت
کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد:
یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟
امام
نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد،
اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد.
همهمهای در
میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را میپرسند؟ نگاه
متعجب مردم گاهی به حضرت علی و گاهی به تازهواردها دوخته میشد.
در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید:
- یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟
امام فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه میشود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.
در
همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام در پاسخش
فرمود: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش
میماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.
سکوت،
مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمیگفت. همه از پاسخهای امام شگفتزده
شده بودند که… نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید:
یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟
امام
در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان
را سنگدل میکند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان میشود.
نگاههای
متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را
میکشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او
در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبهرو چشم دوخت.
مردم که فکر نمیکردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در
این هنگام مرد پرسید:
- یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟
نگاههای متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند:
علم
بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی
میکنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضعاند. فریاد هیاهو و شادی و
تحسین مردم مجلس را پر کرده بود.
سؤال کنندگان، آرام و بیصدا از میان
جمعیت برخاستند. هنگامیکه آنان مسجد را ترک میکردند، صدای امام را شنیدند
که میگفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من میپرسیدند، به هر
کدام پاسخ متفاوتی میدادم.
منبع: کشکول بحرانی، ج۱، ص۲۷. به نقل از امام علیبنابیطالب، ص۱۴۲.
11 تا از بهترین لحظه در عمر انسان:
1-عاشق شدن
2-دادن آخرین امتحان
3-تماس از کسی که دلتون براش تنگ شده
4-به شخصی که دوسش دارین نگاه کنین و ببینین اونم داشته به شما نگاه میکرده
5-دوستای قدیمی خوبت رو ببینی و بفهمی هیچی بینتون تغییر نکرده
6-لمس انگشتان یه نوزاد تازه متولد شده
7-از خواب بیدار شی و ببینی هنوز وقت اضافی برا خوابیدن داری
8-یه شب قشنگ تو خیابون تنها قدم بزنی و خاطرات قشنگ و خوبت رو مرور کنی
9-وقتی تنهایی یه پیام یا تماس از کسی که دوسش داری دریافت کنی
10-حس کنی یه نفر واقعا به تو و کارت اهمیت میده
11-زمانی
که این پیام رو میخونی و به این لحظات خوب فکر میکنی و لبخند به لبت میاد
این بهترین لحظه برای منه که لبخند رو به لبت آوردم(happy)
این رو برای تمام دوستات بفرست تا امروز روی لب همه دوستات لبخند رو ببینی
بعـضے ᓗـ رᓅــه ا رو نـمـیـشـﮧ اـωـ ام اـωـ ڪـرב
ن مـیـ شـﮧ تو چت تایــپـ ڪـرב
نـمـیـشـ ـﮧ پــ اے تــلــᓅـ לּ گـــᓅــتـ :
بـعـضے ᓗــرᓅــهـا ᓅـــᓆــط واـωــﮧ وᓆــتـیــﮧ ڪـﮧ اوטּ و بـغـلـش ڪرבے...
این روزها همه چیزعوض شده است
در جایی زندگی می کنیم که:
هرزگی ، مد
کفر گفتن ، روشنفکری
بی آبرویی ، کلاس
مستی و دود ، تفریح
دزدی و لاشخوری و گرگ بودن ، رمز موفقیت است...
بوسه هـ ـای مجازی
هـــوس های سرد
آغوش های خیالــی
احساسات از جنس دکمه های کیبرد
نسل من نسلی است
که احساساتش پشت همین کابل سیم ها قربانی میکند
ﺣﻀﺮﺕ آﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ که ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﺮﻓﺖ:
ﺑﻪ سلـاﻣﺘـی ﺩﻫﻪ ﻫﻔﺘﺎﺩﯾﺎ....
مـی گــویند :مادر رو ببین دخـــتــــر را بگیر
مـن می گویم: دختـر را ببین ، مـــــادر را ستـایش کن
نمی دانم چه مرگش شده
این روزها
هی میلرزد
وقتی صبح
با صدایی بیدار می شوم و
میدوم سمت پنجره
زنِ همسایه کیف شوهرش را گرفته و مرد
پاشنه ی کفشش را بالا میکشد
کیف و آغوش را با هم میدهد
بی انصاف میلرزد
میلرزد
وقتی ظهر
میروم برایِ خودم سیگار بگیرم
و کنجِ غربتِ پارک دودش کنم
زن شامی اش را لقمه میکند و مرد
برایش نوشابه باز میکند
خنده هایشان کفترها را میپراند
بی انصاف میلرزد
میلرزد
وقتی شب
خودم را به رخوت کاناپه تکیه میدهم
هی کانال عوض میکنم
هی زن نگاهش در نگاهِ مرد گره می خورد و
هی مرد گره را کور میکند و
هی کارگردانِ لعنتی کات نمیدهد
بی انصاف میلرزد
میلرزد
تنها که باشی
دلت حتی
از دیدنِ یک " جفت " کفش هم
میلرزد !
برآیینه جمال داور صلوات
بر روشنی چشم پیمبر صلوات
برحضرت معصومه فروغ سرمد
بر دسته گل موسی جعفرصلوات
یه بی افم ندارم بیاد دستمو بگیره پیشونیمو ماچ کنه بگه عشقم روز دختر مبارک
ااما شکر خدا یه بابا دارم که بیشتر از صدتا بی اف می ارزه
بابام صورتمو بوس میکنه و بهترین کادو رو بهم میده ومیگه:
عسل بابا روزت مبارک
دختر باس
تیکه کلامای باحال داشته باشه؟؟
با نمک و خنگ باشه؟؟
کوچولو موچولو و بغلی باشه
عاشق کفش پاشنه بلند باشه؟؟
کلی لاکای رنگی رنگی داشته باشه؟؟
عاشق پاستیل باشه ؟؟
چال لپ داشته باشه
رژ قرمز بزنه؟؟؟؟
هر لباسی بهش بیاد؟؟
وقتی اقاش بهش میگه ...بشین اینقد شلوغ نکن...زل بزنه تو چشای اقاش ...دستشو بزنه به کمرش بگه نمیخوااااااااااااااام!!؟؟
کلی خاطر خواه داشته باشه...اما فقط عزیز دل یه نفر باشه؟؟
همینجوری الکی گوشیشو تو ماشین عشقش جا بزاره تا عشقش بفهمه کسی جز اون تو زندگیش نیست؟؟
یک و نیم متر زبون داشته باشه تا جوری جوابت رو بده که فقط بتونی نگاش کنی:؟؟
ترسو باشه تا تقی به توقی خورد بترسه بپره بغل اقاش؟؟
باید وقتی اقاش با دوستاش بیرونه خوشی رو بهش کوفت کنه
خول و دیوونه باشه جوری که دوست پسرش بگه خدا منو از دست این نجات بده
لوس و حسود باشه و هی قهر کنه؟؟ لوس حرف بزنه
اگه عاشقت باشه هر 2 دقیقه یه بار بگه
هم شیطون هم خانوم باشه
دختر باس یهو زنگ بزنه بگه بیا بریم بیرون
حرص درار باشه
لجباز باشه
دلبر باشه
موهاش مشکی باشه
دماغش اوریجینال باشه
دختر باس فقط بغل اقاش خوابش ببره